یک نتورکر موفق اهداف زندگیش را بطور دقیق روی کاغذ می نویسید. چرا؟ زیرا اولین قدم برای شروع این کار تعیین هدف است. برای کشتی، که هدفی نداشته باشد باد موافق و مخالف بی معنی است.

یک نتورکر موفق هر روز نسبت به روز گذشته اطلاعاتش را در زمینه کارش بالا میبرد، زیرا سرمایه واقعی در این کار اطلاعات است. در موج سوم فقیر کسی است که اطلاعات نداشته باشد.

یک نتورکر موفق ….


ادامه مطلب.....


برچسب‌ها :
ادامه مطلب ... نویسنده: bedanid | نسخه قابل چاپ | 9 اردیبهشت 1391 - 11:10 | 1 2 3 4 5

نکاتی در خصوص تنفس و دستگاه تنفس

دسته بندی : <-ArchiveEntryCategory->,

غریزه به همه ما این آگاهی را داده است که باید تنفس کنیم. 

اما این‌که برای چه همه حیوانات و گیاهان باید تنفس کنند، دلیلش روشن است؛ چرا که با تنفس می‌توان هوایی را وارد بدن کرد که دارای اکسیژن است.......

ادامه مطلب.....


برچسب‌ها :
ادامه مطلب ... نویسنده: bedanid | نسخه قابل چاپ | 9 اردیبهشت 1391 - 10:56 | 1 2 3 4 5

مبارزه با کم رویی

دسته بندی : <-ArchiveEntryCategory->,
کم رویی در فرهنگ لغت، ناراحت بودن در حضور دیگران تعریف شده اما تنها این نیست.کم رویی ابعاد مختلفی دارد در واقع شرایط پیچیده ای است که آثار مختلفی چون ناراحتی مختصر تا ترس بی مورد از مردم و روان رنجوری حاد بر جا می گذارد.

فرد کم رو در گفتار یا کردار خود ملاحظه کار است، از ابراز وجود بیزار و به طور محسوسی ترسوست، شخصیتی بی اعتماد و مشکوک دارد..
http://bedanid.samenblog.com/
ادامه مطلب.....

برچسب‌ها :
ادامه مطلب ... نویسنده: bedanid | نسخه قابل چاپ | 9 اردیبهشت 1391 - 10:44 | 1 2 3 4 5

سم

دسته بندی : <-ArchiveEntryCategory->,
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند. عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند. دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد. هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند. داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم ، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.
برچسب‌ها :
نویسنده: bedanid | نسخه قابل چاپ | 9 اردیبهشت 1391 - 10:41 | 1 2 3 4 5

روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت: برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگویید تا من به شما امتیاز بدهم.
مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به او خیانت نکردم.
فرشته گفت: این سه امتیاز.
مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم.
فرشته گفت: این هم یک امتیاز.
مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
فرشته گفت: این هم دو امتیاز.
مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند.
فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!


برچسب‌ها :
نویسنده: bedanid | نسخه قابل چاپ | 9 اردیبهشت 1391 - 10:36 | 1 2 3 4 5

جواز بهشت

دسته بندی : <-ArchiveEntryCategory->,

روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت: برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگویید تا من به شما امتیاز بدهم.
مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به او خیانت نکردم.
فرشته گفت: این سه امتیاز.
مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم.
فرشته گفت: این هم یک امتیاز.
مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
فرشته گفت: این هم دو امتیاز.
مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند.
فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!


برچسب‌ها :
نویسنده: bedanid | نسخه قابل چاپ | 9 اردیبهشت 1391 - 10:36 | 1 2 3 4 5

راهنمای خرید کفش

دسته بندی : <-ArchiveEntryCategory->,
با رعایت چند نکته کلیدی هنگام انتخاب کفش سلامتی پاهای خود را تضمین کنید:
http://bedanid.samenblog.com
ادامه مطلب.....

برچسب‌ها :
ادامه مطلب ... نویسنده: bedanid | نسخه قابل چاپ | 9 اردیبهشت 1391 - 08:57 | 1 2 3 4 5
توی یک قصابی یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد ..... 
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم ..... 
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش ..... همینجور که داشت کارشو می‌کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟ 
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه ..... 
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟ 
پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه! 
قصاب اشغال گوشت‌های اون جوون رو می‌کند می‌ذاشت برای پیره زن ..... 
اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد گفت: اینارو واسه سگت می‌خوای مادر؟ 
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟ 
جوون گفت اّره ..... سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز می‌خوره ..... سگ شما چجوری اینا رو می‌خوره؟ 
پیرزن گفت: مُیخُوره دیگه نِنه ..... شیکم گشنه سَنگم مُی‌خُوره ..... 
جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش مِیگن تُوله سَگِ دوپا نِنه ..... اینا رو برا بچه‌هام می‌خام اّبگوشت بار بیذارم! 
جوونه رنگش عوض شد ..... یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن ..... 
پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگیریفته بُودی؟ 
جوون گفت: چرا 
پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُی‌خُوریم نِنه ..... 
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت.

برچسب‌ها :
نویسنده: bedanid | نسخه قابل چاپ | 9 اردیبهشت 1391 - 06:46 | 1 2 3 4 5

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب